مهارت نه گفتن (چرا نمیتونم قاطع عمل کنم و نه بگم؟)
گاهی اوقات باید یک «نه» قاطعانه گفت. چرا که اگر بخواهیم به هر چیزی جواب مثبت بدهیم، باید ارزشها، عقاید، عزت نفس، اعتماد به نفس، خواستهها و نیازهای خومان را زیر پا بگذاریم که انجام دادن این کار، باعث آسیب روانی به ما میشود. ناتوانی در «نه» گفتن، از طرحوارههایی همچون طرحواره ایثار و اطاعت میآید. اگر این طرحوارهها درمان شود و عزت نفس فرد تقویت شود، میتواند مهارت «نه» گفتن را بیاموزد. در این مقاله درباره این موضوع صحبت میکنیم و توضیح میدهیم که چگونه میتوانید مهارت «نه» گفتن در شرایط لازم را بیاموزید.
چگونه «نه» بگوییم وقتی احساس میکنیم باید جوابمان مثبت باشد؟
در چند سال اخیر چقدر از کلمه (وظیفه) در مکالمات خود استفاده کردهاید؟ حتما بسیار کم. به نظر میرسد (وظیفه) از مد افتاده باشد. با اینکه امروزه اکثر مردم از به کار بردن این واژه خودداری میکنند، اما مفهوم عمیق آن همچنان با ما است. هر دفعه که میگوییم (من باید….)، به مطلبی اشاره میکنیم که میدانیم باید انجام شود اما به دلیل یا دلایلی نمیتوانیم خود را وادار به انجام آن کنیم. به عنوان مثال (دکتر به من گفت که دیگر سیگار نکشم و میدانم باید به حرفش گوش دهم اما….) ،(میدانم که باید بر روی دوچرخهام چراغ نصب کنم زیرا شبها هوا خیلی تاریک میشود اما….) ،(میدانم که باید زمان بیشتری را با بچههایم بگذرانم اما….). وقتی میبینیم باید کاری را انجام دهیم که عقل سلیم تکلیف میکند یا دیگران از ما انتظار دارند، اما باز هم از انجام آن سر باز میزنیم، احساس ناخوشایندی به ما دست میدهد. جالب توجه آن است که این احساس ناخوشایند که از آن وجدان گناهکار هم یاد میکنیم، همیشه ما را به انجام کار مورد نظر وا نمیدارد. بسیاری از مردم ترجیح میدهند هفتهها از عذاب وجدان و تهمت زدن به خود رنج ببرند، به جای اینکه قدمی مثبت در جهت انجام کاری که میدانند فشار روحی آنها را کاهش میدهد بردارند. هرگاه نسبت به انجام کاری احساس وظیفه میکنید، نیازهای شخصی خودتان در درجه دوم اهمیت قرار میگیرند. زمانی که مطابق قوانین و دستوراتی زندگی میکنید که دیگران وضع کردهاند، ممکن است شما را فردی خلاق و لایق بپندارند اما اگر اینگونه رفتار میکنید، باید بهایی برای نادیده گرفتن نیازهای خود بپردازید. مشکل اینجاست اغلب در اینجا مرز بین اختیار و وظیفه مشخص نمیباشد. ممکن است واقعا برای افراد گرفتار و پریشانخاطر، احساس تاسف کنید و آمادگی یاری رساندن به آنها را داشته باشید و مدت زمان زیادی این کار را انجام دهید، تا اینکه زندگی شخصی خودتان دچار دردسر میشود و دوست دارید خود را از این کار داوطلبانه رها کنید. با این حال احساس میکنید در دام انتظارات فرد دیگر گیر افتادهاید.
حس وظیفهشناسی از کجا نشات گرفته است؟
ما حس میکنیم مدیون والدین، همکاران، همسایهها و دوستانمان هستیم، اما این احساس از کجا نشات گرفته شده است؟ چگونه به این درک و فهم رسیدیم که برخی کارها صرف نظر از اینکه آنها را تایید میکنیم یا نه (آنها را ضروری، عاقلانه یا سودمند میدانیم یا نه) باید انجام شوند؟ چرا نمیتوانیم «نه» بگوییم؟
فرهنگ و جامعه
هنگام تولد، فرهنگی را به ارث میبریم که در تمام طول عمر ما را همراهی میکند و تا زمان مرگ با ماست. با این حال تا حد زیادی از تاثیر این پیش زمینه فرهنگی و ژرفای نفوذش بر خودمان بیاطلاع هستیم. زندگی روزمره ما ازطریق سنتهای فرهنگی از قبیل نظام سیاسی و اقتصادی با قوانین و مقررات مربوطه شکل میگیرد. یک کارت اعتباری تنها برای افراد همان جامعه اعتبار دارد. چنین کارتی برای افراد یک قبیله که در جنگل زندگی میکنند معنایی ندارد، همینطور مفاهیم یک انتخابات فقط از طریق چهارچوب سیاسی مشخص قابل فهم است و ممکن است برای یک مرد فضایی کاملا گیجکننده باشد.
جوانب مذهبی
مذهب همیشه یک پدیده جهانی بوده و هست، و بر روی بسیاری از جوانب زندگی تاثیر میگذارد. در مورد حس وظیفهشناسی نیز، مذهب تاثیر مستقیمی میگذارد و تاثیراتش در زندگی هر کسی دیده میشود.
ارزشهای متفاوت
بسیاری از حد و مرزهای آشکار قدیمی در قوانین سست اخلاقی و اجتماعی محو شده، یا به طور کلی تحریف شدهاند. قبل از جنگ جهانی دوم، زنان تا زمانی که مجرد بودند سر کار میرفتند، اما به محض اینکه ازدواج میکردند باید دست از کار میکشیدند ولی امروزه زنها تقریبا در همه گروههای شغلی فعالیت دارند و در برخی مشاغل سنتی، کار برایشان آسانتر از مردانی است که مدت طولانی به خاطر از بین رفتن صنایع قدیمی بیکار شدند. افزایش گرفتاری زنان در زندگی شغلی بر روی استحکام زندگی مشترک آنها تاثیر گذاشته است. با اینکه صد سال پیش، برای اکثر زنان امکان نداشت شوهرانشان را تنها بگذارند چون آنها از عهده کارهای خودشان برنمیامدند، دیگر امروزه اینطور نیست. موضوعاتی از قبیل مسائل جنسی، جلوگیری از بارداری، سقط جنین در گذشته و تجاوز در گذشته غیرقابل ذکر بود، اما امروزه به راحتی درباره آنها بحث میشود و در رسانه به سمع و نظر همگان میرسد. تمامی این تغییرات احتمالا نشاندهنده این است که جامعه در حال از هم پاشیدن میباشد و ارزشهای قدیمی مانند تقوا و صداقت برای همیشه فراموش شدهاند، البته این نتیجهگیری بسیار زود و شتابزده است، درواقع نیازهای اساسی انسان همانند گذشته است. آنها میخواهند دوستشان بدارند و به آنها عشق بورزند و خواهان تایید و امنیت هستند، خواهان تفریح و خوشگذرانی میباشند و آنها میخواهند زندگی سبکباری داشته باشند. همیشه همه دنبال شادی بوده و خواهند بود و در سعی و تلاش برای یافتن رضایت و خرسندی، همیشه با موانعی روبرو خواهند شد، اشتباهاتی خواهند کرد و شکستهای نامیدکنندهای خواهند خورد.
مسئولیت
روزانه هر تصمیمی که میگیرید یا هر کاری که میکنید علاوه بر شما، حداقل یک نفر دیگر را هم تحت تاثیر قرار خواهد داد. اگر تصمیم بگیرید بخشی از کار شرکت خود را در لحظههای آخر انجام دهید، در صورتی که اگر کار شما طول بکشد ممکن است منشی، شما را مجبور به اضافه کاری بکند و همسر و فرزندانتان در خانه تنها خواهند ماند. اگر با وجود مشکل با همسرتان، بگذارید آن مشکل وخیمتر شود، بدخلقی یا تندمزاجی شما ممکن است همکاران یا فرزندان شما را متاثر کند. چه تصمیمی بگیرید و یا نگیرید، معمولا افرادی هستند که بخشی از یک سلسله حوادث را که شما موجب شدهاید به طور مستقیم یا غیرمستقیم به شما نسبت میدهند. به همین دلیل باید در مورد اثرات کارها و تصمیماتتان بر دیگران، فکر کنید.شما وظیفه دارید از آنها حمایت کنید. این موضوع میتواند شامل بچههایتان شود؛ یعنی شما بدون پرستاری مناسب حق ندارید آنها را تنها بگذارید، آن هم به این دلیل که میخواهید در تعطیلات با شما نباشند. همچنین نسبت به افرادی که در خیابان هستند نیز مسئولید، شما حق ندارید هنگام مستی رانندگی کنید زیرا ممکن است به کسی آسیب برسانید یا کسی را معیوب کنید یا حتی بکشید. باید با حس مسئولیت و وظیفهشناسی نسبت به دیگران، جلوی شادیهای بیش از حد خود را بگیرید. وقتی که موضوع وظیفه مطرح میشود، همیشه تاکید بر وظیفه فرد نسبت به دیگران است اما این روحیه خوب و یک جانبه باید تعدیل شود تا در خور زندگی باشد. شما به همین میزان، مسئول سلامت و خوشبختی خود هستید. باید حس وظیفهشناسی خود را نسبت به دیگران با شناخت به نیازها وخواستههای خودتان متعادل کنید و مایل باشید آن نیازها را مثل نیازهای دیگران جدی بگیرید.
چرا نه نمیگوییم
۱ _اعتماد به نفس نداریم
۳_ از واکنش دیگران میترسیم
۴_نگران احساس دیگران هستیم
۵_ میخواهیم همه از ما راضی باشند
۶_احساس گناه میکنیم
۷_ دچار عذاب وجدان میشویم
۸_مهارت تصمیمگیری نداریم
رهایی از دام وظیفه
هر چقدر از اعتماد به نفس و احترام به نفس کمتری برخوردار باشید، احتمال اینکه اخیرا در دام وظیفه افتاده باشید بسیار زیاد است. وقتی راحت دیگران را ببخشید و توضیح آنها را برای رفتار اشتباه یا ناخوشایندشان بپذیرید و بگویید حق با آنها است، آنها هم دلایل خوبی برای گستاخ بودن یا عصبانی یا خشمگین شدن نسبت به شما خواهند داشت. در همین موقع، احساسات خود را شایسته اهمیت دادن نمیدانید و خود را به خاطر هر چیز ناخوشایندی که به شما گفته شده است سرزنش میکنید، فقط این نیست که دیگران شما را تحقیر میکنند؛ بلکه با ادامه دادن به انتقاد ذهنی از خودتان، آن سرزنش را اغراقآمیزتر میکنید.
چگونه «نه» بگوییم
به عواقب جواب مثبتی که میدهید فکر کنید
پیش از اینکه مسئولیت جدیدی را انتخاب کنید، به عواقب آن فکر کنید. به دیگران اجازه سوءاستفاده در هیچ زمینهای را ندهید. برای خود ارزش قائل شوید و تصمیم درستی برای زندگیتان بگیرید. نباید دچار عذاب وجدان بعد از نه گفتن بشوید.
قاطعانه نه بگویید
این حق طبیعی هر فردی است که برخی درخواستها را نپذیرد و این موضوع ارتباطی به دیگران ندارد.
محترمانه برخورد کنید
احترام بگذارید، با آرامش برخورد کنید و عزت نفس خود را حفظ کنید.
مذاکره کنید
به حرفهایی که طرف مقابل میزند گوش دهید. ممکن است پاسخی که انتظار دارید را دریافت نکنید اما بدان معنا نیست که همه چیز بد پیش میرود. اجازه بدهید طرف مقابل تمام حرفهایش را به صورت کامل بزند.
سخن پایانی
افرادی که عزت نفس، اعتماد به نفس و احساس خودارزشمندی ندارند، بیشتر درگیر طرحواره ایثار و اطاعت میشوند و توانایی «نه» گفتن را ندارند. اگر شما نیز در این زمینه مشکل دارید، حتما برای رفع این مشکل بکوشید. ابتدا عزت نفستان را تقویت کنید. یادتان باشد که همیشه پیامدهای جواب مثبت دادن به دیگران را در نظر داشته باشید و با خود فکر کنید که آیا میتوانید مسئولیت این پیامدها را بپذیرید یا خیر؟ اگر مسئولیت سنگینی است، قطعا نباید جواب مثبت بدهید و باید بر احساسات و افکارتان غلبه کنید و ذهنتان را اصلاح کنید. این نکته را هم بدانید که هر فردی حق دارد براساس نیازها و خواستههای خود رفتار کند و قرار نیست همیشه به خاطر مسئولیتپذیری یا وظیفهشناسی، به خواستههای دیگران تن بدهید، اجازه بدهیم در کارهایمان دخالت کنند یا از ما سوءاستفاده کنند. اگر برای یادگیری مهارت «نه» گفتن، نیاز به کمک تخصصی و حرفهای داشتید، میتوانید از خدمات مشاوره و روانشناسی روان سالم استفاده کنید.