چرا همیشه جذب افراد بد و مشابه هم میشم؟ (چرا آدم درست نمیاد تو زندگیم؟)
بسیاری از ما آدمها تمایل ذاتی داریم که موقعیتها و آدمهایی را جستجو کنیم که شبیه تجارب گذشته ما هستند و برای ما حس آشنا بودن دارند. ما ناخودآگاه سبکهای دلبستگی که در ما ریشه دوانده است را وارد روابطمان میکنیم. ما دقیقا همان نوع افراد را جذب میکنیم تا درسی که در روابط قبلی از این روابط نگرفتهایم را اکنون بگیریم! این شیوه دنیا و کائنات است و حقیقت دارد! در این مقاله قصد داریم علت این موضوع را به صورت علمی توضیح بدهیم.
اثر انتقال چیست؟
اثر انتقال به این معنا است که ما تمایل داریم چیزهایی را تجربه کنیم که برایمان آشنا است به همین دلیل اغلب جذب افرادی میشویم که از یک سری جهات شبیه والدینمان هستند یا آنها هم دقیقا همان نیازهایی که در کودکی در ما برطرف نشده را برطرف نمیکنند و دقیقا همان شرایط آزاردهنده در روابطمان ایجاد میشود. ما انسانها معمولا در شرایطی که حس آشنایی داریم، راحتتر هستیم تا در شرایط ناشناخته، حتی اگر آن شرایط آشنا، به ضرر ما باشد. شاید شما بدانید که این افراد یا این روابط به ضرر شما هستند اما این جذب شدن به صورت ناخودآگاه اتفاق میافتد اما خبر خوب این است که میتوانیم جلوی تکرار شدن مکرر این اتفاق را بگیریم. حالا میخواهیم دلایلی که باعث این موضوع میشود را بررسی کنیم.
اگر میخواهید جذب افراد سمی برای شما متوقف شود نیاز است آسیبهای دوران کودکی یا تلههای ذهنی خود را درمان کنید. اگر هزینه جلسات مشاوره برای شما بالاست ولی به شدت از شرایط فعلی خود خسته شدید و دنبال راه حل هستید، روی این لینک بزنید و کتاب پیشنهادی ما را تهیه کنید!
سبکهای دلبستگی
یکی دیگر از عواملی که علت جذب شدن شما به افراد مشابه را توضیح میدهد، سبکهای دلبستگی شما است. سبک دلبستگی، رفتار ما و احساسی است که در ارتباط با دیگران داریم. سبک دلبستگی، از سنین اولیه زندگی ما ایجاد میشود براساس این که چقدر و چطور نیازهای اولیه ما به کمک مراقبان ما (مثل مادر و پدر) برآورده شده است. انواع سبکهای دلبستگی عبارتاند از:
- سبک دلبستگی ایمن
- سبک دلبستگی اضطرابی یا بیقرار
- سبک دلبستگی اجتنابی
- سبک دلبستگی متزلزل
سبکهای دلبستگی اگر از نوع ایمن نباشند، در طول زندگی به خودی خود درمان نمیشوند بلکه خودمان باید آگاهانه تمرین کنیم و سبک دلبستگی خود را به سبک ایمن نزدیکتر کنیم. ما با هر سبک دلبستگی که در سنین اولیه بزرگ شدهاید، همان را به دوران بزرگسالی و به روابط عاشقانه خود میآورید.
به طور مثال فردی که در کودکی به خوبی بزرگ شده است و به نیازهایش به موقع و به درستی پاسخ داده شده، دارای سبک دلبستگی ایمن است. این افراد اعتماد به نفس کافی دارند، از مهارتهای ارتباط بالایی برخوردار هستند و بلدند که چطور و چقدر به افراد اعتماد کنند. این افراد احساس میکنند که لایق عشق هستند و میتوانند رابطه سالم برقرار و حفظ کنند.
فردی با دلبستگی اضطرابی یا بیقرار به شدت به طرف مقابل خود میچسبد و وابسته میشود، ترس از دست دادن زیادی در رابطه دارد، به خودش اعتماد ندارد و عزت نفس پایینی دارد به همین دلیل در زمان سختیها یا حال بد، نمیتواند به خودش کمک کند و به دیگران پناه میبرد. همچنین این فرد در هنگام تصمیمگیری، به دیگران رو میآورد و اجازه میدهد بقیه برایش تصمیم بگیرند چون به خودش و تصمیماتش اعتماد ندارد. حسادت، کنترلگری و شکاکی بیجا هم از جمله نشانههای این نوع سبک دلبستگی هستند.
فردی با دلبستگی اجتنابی دقیقا برعکس دلبستگی اضطرابی است یعنی از صمیمیت و چسبندگی زیاد دوری میکند، نمیتواند به دیگران اعتماد کند، اغلب تمایل به تنهایی دارد تا در روابط آسیب نبیند. فرد با سبک دلبستگی اجتنابی، در ابراز احساسات و نیازهای خود ضعیف است چون در کودکی هر موقع خواسته نیازش را بیان کند، دیگران گفتهاند:«تو حرف نزن!»، «تو بلد نیستی!» و… به همین دلیل در بزرگسالی این فرد همچنان فکر میکند که اگر در روابط خود حرف بزند، اظهار نظر کند و از احساساتش بگوید، درک نمیشود.
سبک دلبستگی متزلزل هم مخلوطی از سبک اضطرابی و اجتنابی است یعنی فرد یک روز خوب است و یک روز بد، یک روز مضطرب و بیقرار است و یک روز اجتنابی.
جالب اینجا است که انواع سبکهای دلبستگی، متضاد خود را جذب میکنند. علت این است که این افراد باید در فضای متضاد و پرتنش، در کنار هم رشد کنند و از یکدیگر یاد بگیرند تا به سبک دلبستگی ایمن برسند. مثلا فردی با سبک دلبستگی اضطرابی، معمولا عاشق فردی با سبک دلبستگی اجتنابی میشود.
اثر آیینه
علت دیگری که روانشناسان برای موضوع مقاله ما یافتند این است که دیگران انعکاسی از درون خودمان هستند یعنی ما جذب کسانی میشویم که به نوعی، قسمتهای خوب و بد شخصیتی ما را داراست و آن فرد، نقاط ضعف ما را تحریک میکند تا آنها را پیدا کرده و شفا دهیم. زیباست واقعا! مثلا اگر شما نسبت به خود حس بیلیاقتی و بیارزشی دارید، ناخودآگاه جذب فردی میشوید که با حرفها و رفتارهایش، این حس را در شما تقویت میکند تا شما متوجه آن شوید و به دنبال رفع آن بروید. همچنین اگر مشکلات و آسیبهای حل نشده از روابط گذشته را در درون خود داشته باشید، جذب کسانی میشوید که آن آسیبها را به شما یادآوری میکنند تا به سراغ حل کردن آنها بروید و یک پله رشد کنید. اصلا ما به دنیا آمدیم تا رشد کنیم و ترسهای خودمان را در روابط، کشف و حل کنیم!
سخن پایانی
حتی اگرهمه این موارد را حل کنید و به رشد شخصیتی برسید، به این معنا نیست که دیگر اتفاقات بد برای شما رخ نخواهند داد، بلکه رشد کردن به این معنا است که دیدگاه شما را نسبت به دردها و زخمهای زندگی تغییر میدهد. فردی که روی خودش کار نمیکند، تسلیم دردها و رنجها میشود و به سراغ فهم معنی آن اتفاقات نمیشود. او فکر میکند این اتفاقات برای نابود شدن او رخ میدهند. در صورتی که در پشت پرده هر رابطه و اتفاق تلخی، یک درس پنهان شده که باید آن را بگیریم و روی خودمان کار کنیم. این است فرق بین فرد رشد یافته و آگاه و فردی که روی خودش کار نکرده و آگاهی ندارد! پس برای شما آگاهی جویان، درک و فهم اتفاقات زندگی راحتتر میشود، در نتیجه میتوانید سادهتر از آنها عبور کنید.